کاوه جوانی است که در خیابانها ویولن مینوازد، اما استعداد شگفتانگیزی دارد: او با نگاه کردن به چهره مردم، میتواند موسیقی متن زندگی آنها، یعنی آهنگ خاطرات تلخ و شیرینشان را بشنود. او برای هر عابر، قطعهای منحصربهفرد مینوازد که بازتابی از داستان زندگی آن شخص است. این توانایی برای او هم یک موهبت و هم یک نفرین است، زیرا او سنگینی غمها و شادیهای تمام کسانی را که از کنارش میگذرند، بر دوش خود حس میکند. او که از گذشته و هویت خود بیخبر است، امیدوار است روزی با نواختن برای غریبهها، بتواند موسیقی خاطرات گمشده خودش را پیدا کند.
یک فضانورد در ایستگاه فضایی بینالمللی، آخرین روزهای ماموریت شش ماهه خود را سپری میکند. او که در تمام این مدت از طریق ایمیل با همسرش در ارتباط بوده، در آخرین پیام خود متوجه تغییری ظریف در لحن و کلمات همسرش میشود. در حالی که هزاران کیلومتر از زمین فاصله دارد، شکی به دلش راه…
در شهری که همهچیز با دقتی ماشینی و بر اساس زمان پیش میرود، پیرمردی نابینا زندگی میکند که بهترین ساعتساز شهر است. او با لمس چرخدندهها و شنیدن صدای تیکتاک عقربهها، زمان را کوک میکند و معتقد است که زمان را نباید دید، بلکه باید حس کرد. روزی، شهردار برای نظارت بر پروژه بزرگ «برج…
